شنبه، ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
حس فرو رفتن در یک کمپین کال آف دیوتی را به خاطر دارید؟ تاریکی اتاق، صدای بازی در هدفون، و دنیایی که برای چند ساعت، تمام چیزی بود که برای شما مهم بود؟ بخش داستانی Call of Duty: Modern Warfare 2 دقیقا از همین جنس بود؛ یک ترن هوایی پر از هیجان، انفجار، مخفیکاری، خیانت و البته، بازگشت چهرههای آشنایی که انگار بخشی از DNA ما گیمرها شدهاند.
دیدن دوباره کاپیتان پرایس، شنیدن صدای خشک و خاص گوست (Ghost) پشت ماسک، و همراه شدن با سوپ (Soap) مکتاویش... حس نوستالژی عجیبی به همراه دارد، نه؟ اما صبر کنید! اسم ژنرال شپرد هم به گوش میخورد! اگر سهگانه اصلی را بازی کرده باشید، حتما الان یک حس دلهره آشنا تمام وجودتان را گرفته. آیا تاریخ قرار است خودش را تکرار کند؟ همین تعلیق، همین بازی با خاطرات ما، یکی از جذابیتهای این کمپین بود که هم داستانی تازه تعریف کرد و هم به گذشته ادای احترام نمود.
کل کمپین تجربهای سینمایی و نفسگیر بود، شکی در آن نیست. اما بیایید روراست باشیم؛ بعضی مرحلهها یک چیز دیگر بودند! مراحلی که بعد از تمام شدنشان، دسته یا موس و کیبوردتان را کنار گذاشتید، یک نفس عمیق کشیدید و گفتید: "پسر! این خود کال آف دیوتی بود!". در ادامه میخواهیم ۷ تا از بهترین بهترین ماموریت ها در Modern Warfare 2 را به ترتیب «از آخر به اول»، با هم مرور کنیم. آمادهاید؟
📌 محصولات پیشنهادی:
شیرجه در دل آشوب!
تازه بازی شروع شده، دارید با شخصیتها و فضا آشنا میشوید که... بوم! بازی بدون هیچ رحمی شما را پرت میکند وسط جهنم! در نقش سوپ مکتاویش، کنار گوست هستید و ماموریت ساده به نظر میرسد: پیدا کردن ردپای حسن، شخصیت منفی داستان. اما مگر در دنیای مدرن وارفر چیزی به سادگی پیش میرود؟
هنوز نفس تازه نکردهاید که هلیکوپتر خودی مثل برگی پاییزی جلوی چشمانتان سقوط میکند! حالا همهچیز به هم میریزد. باید از بازماندگان در برابر دشمنانی که از همه طرف سرازیر میشوند، دفاع کنید. این مرحله مثل یک سیلی محکم، شما را از خواب بیدار میکند و میگوید: «به مدرن وارفر خوش آمدی! اینجا قرار نیست آب خوش از گلویت پایین برود!». شروعی طوفانی که لحن پرتنش کل کمپین را تنظیم میکند.
فرار از بهشت جهنمی!
خب، حالا در مکزیک هستیم و با آلخاندرو، عضو نیروهای ویژه مکزیک، تیم شدهایم. ماموریت؟ پیدا کردن حسن که انگار زیر سایه سنگین «ال سین نومبره»، غول کارتل مواد مخدر، پنهان شده. اما مثل همیشه، درست وقتی فکر میکنید دارید به هدف نزدیک میشوید، همهچیز خراب میشود.
حسن فرار میکند و شما میمانید و ارتشی که دنبال خونتان است! فرار از دل خیابانهای شلوغ و پر زد و خورد، ناگهان شما را به میان صخرهها و طبیعت وحشی و خیرهکننده اطراف شهر میکشاند. آلخاندرو فریاد میزند «بجنب!» و شما فقط میدوید، از صخرهها بالا میکشید و سعی میکنید زنده بمانید. آنقدر سریع که حتی فرصت نمیکنید از زیبایی محیط در موقعیتی مرگبار لذت ببرید! این فرار نفسگیر، مقدمهای است برای یک تغییر زاویه دید کامل در مرحله بعد.
مقاله پیشنهادی: رتبهبندی بازیهای کالاف دیوتی از بدترین به بهترین
قدرت بینهایت!
تصور کنید بالای ابرها هستید، زمین زیر پای شماست و سرنوشت دوستانتان در دستان شماست. در «Close Air» شما دیگر یک سرباز پیاده نیستید؛ شما خشم آسمان هستید! پشت مانیتورهای یک هواپیمای پشتیبانی آتش نشستهاید و باید راه را برای گوست، سوپ و آلخاندرو روی زمین باز کنید.
حس قدرت این مرحله، اعتیادآور است! با یک کلیک، ساختمانی فرو میریزد. با اشارهای دیگر، یک جوخه از دشمنان پودر میشوند. توپهای سنگین، موشکهای هدایتشونده... زرادخانهای کامل برای باراندن آتش بر سر دشمن نگونبخت! اما صبر کنید... آن نقطههای کوچک روی صفحه چه کسانی هستند؟ غیرنظامیان بیگناه! یک لحظه غفلت میتواند به فاجعه ختم شود. این قدرت عظیم، مسئولیت سنگینی هم به همراه دارد. این مرحله یک تغییر ریتم عالی و تجربهای متفاوت از قدرت مطلق (و مسئولیت آن) است.
رقص در سایهها و غافلگیری بزرگ!
و بالاخره رسیدیم به این مرحله! مرحلهای که همه منتظرش بودیم؛ ماموریت با لباس استتار گیلی (Ghillie suit). نفسها در سینه حبس میشود. تنها صدایی که میشنوید، شاید صدای باد باشد یا خشخش برگها زیر پوتینهای شما و کاپیتان پرایس که مثل دو روح در میان دشمنان حرکت میکنید.
اینجا دیگر خبری از آن بزنبهادریهای همیشگی نیست؛ اینجا هنر جنگیدن در سایههاست. هر حرکت باید حسابشده باشد. هر شلیک باید دقیق و بیصدا باشد. یک اشتباه کوچک مساوی است با مرگ! باید موقعیتتان را عوض کنید، بهترین زاویه را پیدا کنید و با هماهنگی کامل با پرایس، دشمنان را یکییکی از سر راه بردارید.
تنش لحظه به لحظه بیشتر میشود... و درست وقتی فکر میکنید نفس راحتی کشیدهاید و ماموریت دارد تمام میشود، بوم! یک پیچش داستانی ناگهانی که مثل پتک روی سرتان فرود میآید و تمام معادلات را به هم میریزد. این یکی زیادی درد دارد!
مقاله پیشنهادی: بهترین اسکوراستریکهای کالاف دیوتی بلک آپس ۶
سریع و خشن به سبک هالیوود!
اگر مرحله قبل اوج مخفیکاری بود، این یکی اوج اکشن خالص و بیوقفه است! انگار سازندگان تمام سکانسهای اکشن فیلمهای مایکل بی را در یک مرحله جا کردهاند! شما در نقش گز، باید کاروان دشمن را متوقف کنید و نیکولای دوستداشتنی هم با مهارتهای خلبانیاش به کمکتان میآید.
آمادهاید؟ شما باید از هلیکوپتر وارونه آویزان شوید و به ماشینهای در حال حرکت شلیک کنید! از سقف یک ماشین بپرید روی ماشین بعدی!
در حالی که با سرعت ۲۰۰ کیلومتر در ساعت در بزرگراه حرکت میکنید، لاستیک ماشین دشمن را پنچر کنید! این مرحله اصلاً به شما فرصت نفس کشیدن نمیدهد. پرش. شلیک. انفجار. هیجان خالص! انگار این مرحله را از دل سری Just Cause یا یک فیلم Fast & Furious ساختهاند. فقط کمربندتان را سفت ببندید!
وقتی آشغالها گنج میشوند!
میدانید بدترین کابوس یک سرباز در کال آف دیوتی چیست؟ تنها ماندن. زخمی شدن. و از همه بدتر... هیچ سلاحی نداشتن! مرحله «تنها» دقیقا همین کابوس را به واقعیت تبدیل میکند. بعد از یک خیانت تلخ، سوپ خودش را زخمی و بیدفاع در خیابانهای مرگبار مکزیک پیدا میکند که پر از دشمنانی است که وجب به وجب دنبالش میگردند.
اینجا دیگر خبری از خشاب پر و تجهیزات پیشرفته نیست. اینجا باید برای بقا بجنگید! بازی مکانیکهای جدیدی معرفی میکند: کرفتینگ! باید با چشمانی تیزبین، محیط را بگردید و از هر آشغالی که پیدا میکنید (طناب، بطری شکسته، چسب نواری، تکه فلز...) برای ساختن ابزار، تلههای انفجاری کوچک یا حتی سلاحهای سرد موقتی استفاده کنید.
حس درماندگی اولیه به تدریج جایش را به حس رضایت از ساختن یک ابزار کارآمد میدهد. این مرحله شما را مجبور میکند متفاوت فکر کنید، مخفیکاری کنید و از هوشتان بیشتر از قدرت اسلحهتان استفاده نمایید. نفسگیر، پراسترس و به طرز عجیبی... جذاب! شما بودید چکار میکردید؟
مقاله پیشنهادی: اصطلاحات کالاف دیوتی وارزون که باید بدانید
آخرین نفسها در شیکاگو!
و میرسیم به پرده آخر. ماموریت نهایی. جایی که همهچیز به اوج میرسد. تنش در هوا موج میزند. تیم باید به یک آسمانخراش در قلب شیکاگو نفوذ کند تا جلوی آخرین تهدید، یعنی شلیک یک موشک خطرناک را بگیرد.
شروع ماموریت با فرود از طناب از کنار دیواره شیشهای آسمانخراش، در حالی که به دشمنان داخل ساختمان شلیک میکنید، خودش به اندازه کافی هیجانانگیز است! شما در کنار کاپیتان پرایس هستید و حس میکنید بار سنگینی روی دوشتان است.
زمان به سرعت میگذرد. تیک تاک... تیک تاک... باید هر طور شده خودتان را به اتاق کنترل موشک برسانید و قبل از اینکه دیر شود، آن را خنثی کنید. این مرحله تمام المانهای خوب کال آف دیوتی را دارد: نبردهای نزدیک، همکاری تیمی، یک هدف مشخص و حیاتی، و یک پایانبندی سینمایی و رضایتبخش. و در آخر نفس راحتی میکشید... لااقل برای این بازی!
شاید بخش کمپین Call of Duty: Modern Warfare 2 بینقص نبود و فراز و نشیبهای خودش را داشت. شاید بعضیها از داستانش گله داشتند یا انتظار بیشتری از برخی شخصیتها داشتند. اما نمیتوان انکار کرد که این کمپین لحظاتی را خلق کرد که به این زودیها از ذهن ما پاک نمیشوند. لحظاتی پر از هیجان، تنش، غافلگیری و حتی احساسات.
این ۷ ماموریت، تنها گوشهای از تجربه سینمایی و پر هیجان بخش کمپین Modern Warfare 2 بودند. اگر هنوز این بخش داستانی را تجربه نکردهاید، یا حتی اگر قبلا تمامش کردهاید، شاید وقت آن رسیده باشد که دوباره به دنیای Task Force 141 بازگردید و این لحظات بهیادماندنی را زندگی کنید.
به طور متوسط، تمام کردن بخش داستانی بازی بسته به درجه سختی و سبک بازی شما، حدودا بین ۶ تا ۸ ساعت زمان میبرد.
خیر، بخش داستانی بازی Call of Duty: Modern Warfare 2 کاملا تکنفره طراحی شده است و امکان بازی Co-op در این بخش وجود ندارد.
این موضوع سلیقهای است، اما بسیاری از بازیکنان ماموریت Alone را به دلیل مکانیکهای بقا و کمبود منابع، و ماموریت Recon by Fire را به دلیل نیاز به مخفیکاری دقیق، جزو چالشبرانگیزترین مراحل میدانند.
حضور ژنرال شپرد یکی از نکات داستانی مهم بازی است. برای اینکه داستان لو نرود، بهتر است خودتان بازی کنید و ببینید نقش او در این نسخه چگونه است!
هژا با نینتندو و سگا دنیای گیم رو شناخت و الان هم کنار بازی های مدرن، هنوز گاهی به بازی های رترو سر می زنه. عاشق بازیای دارک و گاتیکه؛ چون به نظرش داستان های عمیق و شخصیتهای پیچیده به بازی ها عمق میدن. هژا معتقده که بازی ها پلی بین واقعیت و خیالن و آدما می تونن توی بازی ها برای لحظاتی از دنیای واقعی فاصله بگیرن و توی دنیایی خیالی غرق بشن.